بی همراز(دفتر شعر حشمت الله محمدی)

بگذرد ایام هجران نیز هم ...

تبلیغات تبلیغات

مستانه

دردم از یارست و از اغیار نیست

 هیچ گُل را بی‌نصیب از خار نیست 

ماه من گشتی ، بمان بر بام من !

غیر کویت ،آشیان ،انگار نیست 

 

کی توان این عشق را در بند کرد 

مرغ زیرک را ،قفس، تیمار نیست

 

گر دهی فرمان که سر را وا نهم

 شوقِ سربازی، مرا ،انکار نیست

 

زندگی یابم از این سر باختن

 طایر قُدسی، پیِ مُردار نیست

 

جان فدای عشق جانان می کنم 

زین طریقت، هیچ کاری عار نیست 

 

نور حق جویم که گردم غرق نور

بی‌رُخت، این کلبه را انوار نیست

 

قِبلِه ام هرگز نمی گردد دو تا

 قلب عاشق، با تکثّر کار نیست 

 

بندگی در مکتب ما سروریست 

این شرافت را کسی، بیزار نیست

 

داغ هجران، گر تو را سوزی نداشت 

مرد باید ،جای دون و خوار نیست

 

پاک کن دل را به شوق وصل یار! 

 هرزگان را رخصت دیدار نیست 

 

مست شو! مستانه زی! مستانه میر!

در حریم جان،کسی هُشیار نیست 

 

حشمت الله محمدی ( بی همراز)

همدان ،فروردین۱۴۰۳

در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها